لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
اى مهربان خداى
اى مهربان خداى:
گم گشتهام تو بودى و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
دیدمبه هیچ نقطه تهى نیست جاى تو
خوش مىدرخشد از همه سو جلوههاى تو
اى مبدأ وجود!
از کثرت ظهور، نهان شد که کیستى
از هر چه ظاهر است، تویى آشکارتر ... مستور نیستى
نزدیکتر ز من به منى، دور نیستى
تو آشکارهاى ... من زین میان گُمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است، ورنه رُخت را حجاب نیست.
اى مهربان خداى!
در قلب من تبى است گدازان و دردناک
احساس مىکنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشى است که سر مىکشد به اوج
احساس مىکنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مىدود چو موج
این سوز عشق توست،
در من، چو جان نهان
احساس مىکنم،
درمان نسازد این تبِ من جز دواى تو
زائل نسازد این عطش، الاّ لقاى تو
اى مهربان خداى!
احساس مىکنم خلائى در وجود خویش
کان را نمىبرد ز میان، جز پرستشت
اى نازنین خداى!
احساس مىکنم که بود در سرشتِ من
سوزنده، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینهام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز این مى، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست
اى مهربان خداى!
تو، راز جان و مایه سرمستى منى
تو هستى منى
در عمق فکر و پرده جانم تویى، تویى
آرام دل، فروغ روانم تویى، تویى
هر جا نگاه مىدود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ دلستان توست. (1)
نماز، عبادتى بزرگ
شناخت معبود و آفریدگار، محبّت او را در دل ایجاد مىکند و این محبّت، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار کوچکى و تواضع در برابر عظمت او وا مىدارد.
نماز، جلوهاى از بندگى انسان در پیشگاه خدا و مظهر عبودیّت و عبادت است. آنکه «بنده» آفریدگار است و این بندگى را احساس مىکند و مىداند و باور دارد، در برابر او، مطیع است و در پیشگاهش سر بر خاک مىنهد و به سجده مىافتد و با وى راز مىگوید و نیاز مىطلبد و آن خالق یگانه را که سر رشته دارِ اوست، به عظمت و پاکى مىستاید.
چرا عبادت؟
فلسفه آفرینش انسان، بندگى و عبادت و عبودیّت است. این صریح کلام الهى در قرآن کریم است که مىفرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نیافریدم.
این حکمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نیز بوده است. در قرآن مىخوانیم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى
کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (3)
در هرامّتى پیامبرى برانگیختم که (به مردم بگویند:) بنده خدا باشید و از طاغوت بپرهیزید.
ناگفته نماند که این بندگى کردن، سودى به خدا نمىرساند بلکه مایه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نیاز مطلق است:
من نکردم خلق تا سودى کنم
بلکه تا بر بندگان جودى کنم
اگر معلّم به شاگردانش مىگوید: درس بخوانید، نفع این درس خواندن به خود آنان بر مىگردد و براى معلّم سودى ندارد.
ریشههاى عبادت
عظمت خدا
برخورد با یک شخصیت برجسته، انسان را به تواضع وا مىدارد، دیدار با یک دانشمند بزرگ، آدمى را به تکریم و احترام وا مىدارد، چون که انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصیت و این دانشمند، خود را کوچک و کم سواد مىبیند. خداوند، مبدأ همه عظمتها و جلالهاست. شناخت خدا به عظمت وبزرگى، انسان ناتوان وحقیر را به کُرنش وتعظیم در برابر او وامىدارد.
احساس نیاز و وابستگى
انسان، عاجز، نیازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نیازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسانهاست. این هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» کند.
سپاس نعمت
توجه به نعمتهاى بى حساب و فراوانى که از هر سو و در هر زمینه ما را احاطه کرده، قوىترین انگیزه را براى پرستش پروردگار ایجاد مىکند. نعمتهایى که حتّى پیش از تولّد شروع مىشود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شایستگى داشته باشیم) از آن بهرهمند خواهیم شد. قرآن به این نکته اشاره کرده و به مردم زمان پیامبر صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف» (4) باید خداى کعبه را عبادت کنند، خدایى که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ایمن ساخت.
فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نیایش وجود دارد. اگر به معبود حقیقى دست یافت، که کمال مطلوب همین است، و اگر به انحراف و بیراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مىپردازد. بت پرستى، ماه و خورشید پرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونههایى انحرافى است که وجود دارد، کسانى هم پول و مقام و همسر و ماشین و مدال و ... را مىپرستند.
انبیا آمدهاند تا فطرت را در مسیر حق، هدایت کنند و انسان را از عبادتهاى عوضى نجات بخشند. حضرت على علیه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحَقَّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ ...» (5) خداوند حضرت محمّد صلى الله علیه وآله را برانگیخت، تا بندگانش را از «بتپرستى» به «خدا پرستى» دعوت کند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مىگراید. مثل میل به غذا که در هر کودکى هست، ولى اگر راهنمایى نشود، کودک خاک مىخورد و لذّت هم مىبرد. بدون هدایت صحیحِ این گرایش فطرى نیز، انسان به عشقهاى زودگذر پوچ یا پرستشهاى بى محتواى انحرافى دچار مىشود.
چگونه عبادت کنیم؟
مگر نه اینکه نشانى هر خانه را باید از صاحب خانه گرفت؟ و مگر نه اینکه در هر ضیافت و مهمانى، باید نظر میزبان را مراعات کرد؟
عبادت، حضور در برابر آفریدگار است و نشستن بر سر مائدههاى معنوى که او براى «بندگان» خود فراهم کرده است.
پس، چگونگى عبادت را هم از او باید فراگرفت و به دستور او عمل کرد و دید که او چه چیز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبیده است؟
غیر از شکل ظاهرى عبادات، به خصوص نماز که بیشتر در چگونگى آن سخن خواهیم گفت، محتواى عبادت را باید از دید اولیاى دین و متن مکتب شناخت و به کار بست.
بهترین عبادتها آن است که:
آگاهانه باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 56 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
راز ختم نبوت
ظهور دین اسلام ، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام بوده است . مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کردهاند .
هیچ گاه برای آنها این مساله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد (ص) پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه ؟ چه ، قرآن کریم با صراحت ، پایان یافتن نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است . در میان مسلمین اندیشه ظهور پیغمبر دیگر ، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت ، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است .
تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده است ، تنها در این جهت بوده که میخواستهاند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند .
وارد بحث ماهیت وحی و نبوت نمیشویم . قدر مسلم این است که وحی ، تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیبت و ملکوت . نبی ، وسیله ارتباطی است میان سایر انسانها و جهان دیگر و در حقیقت پلی است میان جهان انسانها و جهان غیب . نبوت از جنبه شخصی و فردی ، مظهر گسترش و رقاء شخصیت روحانی یک فرد انسان است و از جنبه عمومی ، پیام الهی است برای انسانها به منظور رهبری آنها که به وسیله یک فرد به دیگران ابلاغ میگردد . همین جاست که اندیشه ختم نبوت ، ما را با پرسشهایی مواجه میکند ، که : آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی کاهش استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است ؟ آیا مادر روزگار از زادن فرزندانی ملکوتی صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوند داشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوت به معنی اعلام نازا شدن طبیعت نسبت به چنان فرزندانی است ؟ بعلاوه ، نبوت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است و در گذشته طبق مقتضیات دورهها و زمانها این پیام تجدید شده است . ظهور پیاپی پیامبران ، تجدید دائمی شرایع ، نسخهای مداوم کتب آسمانی همه بدان علت است که نیازمندیهای بشر دوره به دوره تغییر میکرده است و بشر در هر دورهای نیازمند پیام نوین و پیامآور نوینی بوده است . با این حال ، چگونه میتوان فرض کرد که با اعلام ختم نبوت این رابطه یکباره بریده شود و پلی که جهان انسان را به جهان غیبت متصل میکند یکسره خراب گردد و دیگر پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتکلیف گذاشته شود ؟ از اینها همه گذشته ، چنانکه میدانیم در فاصله میان
2
8
پیامبران صاحب شریعت مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی یک سلسله پیامبران دیگر ظهور کردهاند که مبلغ و مروج شریعت پیشین بودهاند . هزاران نبی بعد از نوح آمدهاند که مبلغ و مروج شریعت نوحی بودهاند ، همچنین بعد از ابراهیم و غیره . فرضا انقطاع نبوت تشریعی را بپذیریم و بگوییم با شریعت اسلام شرایع ختم شد ، چرا نبوتهای تبلیغی بعد از اسلام قطع شد ؟ چرا اینهمه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور کردند و آنها را تبلیغ و ترویج و نگهبانی کردند ، اما بعد از اسلام حتی یک پیامبر اینچنین نیز ظهور نکرد ؟ اینهاست پرسشهایی که از اندیشه ختم نبوت ناشی میشود . اسلام که خود عرضه کننده این اندیشه است پاسخ این پرسشها را داده است . اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم کرده است که نه تنها ابهام و تردیدی باقی نمیگذارد ، بلکه آن را به صورت یک فلسفه بزرگ در میآورد . از نظر اسلام ، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و کاهش استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بینیازی بشر از پیام الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دورهها و زمانهای مختلف ناسازگار است ، بلکه علت و فلسفه دیگری دارد . قبل از هر چیز لازم است با سیمای ختم نبوت آنچنانکه اسلام ترسیم کرده است آشنا بشویم و آن را بررسی کنیم ، سپس پاسخ پرسشهای خود را دریافت داریم . در سوره احزاب آیه 40 چنین میخوانیم : « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » . 9
محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ، همانا او فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران است ( 1 ) . این آیه رسما حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) را با عنوان " خاتم النبیین " یاد کرده است . کلمه " خاتم " به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی ، به معنی چیزی است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند . مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن میزدند به همین جهت " خاتم " نامیده میشد ، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری ، نام یا شعار مخصوص خود را نقش میکردند و همان را بر روی نامهها میزدند ، انگشتری را " خاتم " مینامیدند . در قرآن هر جا و به هر صورت ماده " ختم " استعمال شده است مفهوم پایان دادن یا بستن را میدهد . مثلا در سوره یس آیه 65 چنین میخوانیم : « الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون ». پاورقی : . 1 یکی از عادات عرب و بعضی از ملل دیگر " پسر خواندگی " بود و اسلام آن را منسوخ کرد
4
. " پسر خوانده " در ارث و روابط خانوادگی همانند پسر واقعی به شمار میرفت . رسول اکرم آزاد شدهای داشت به نام زیدبن حارثه که پسر خوانده آن حضرت نیز به شمار میرفت . مردم طبق معمول انتظار داشتند که رسول اکرم با پسر خوانده خویش مانند پسر واقعی رفتار کند ، همچنانکه خود آنها میکردند . مفاد این آیه این است : محمد را پدر هیچ یک از مردان خود ( زید بن حارثه یا شخص دیگر ) نخوانید ، او را فقط به عنوان فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران بشناسید و بخوانید . 10
در این روز به دهانهای آنها مهر میزنیم و دستهاشان با ما سخن میگویند و پاهاشان بر آنچه به دست آوردهاند گواهی میدهند . لحن آیه مورد بحث خود میرساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن نبوت به وسیله پیغمبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته بوده است . مسلمانان همان طوری که محمد را " رسول الله " میدانستند ، " خاتم النبیین " نیز میشناختند . این آیه فقط یادآوری میکند که او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانید ، او را با همان عنوان واقعیاش که رسول الله و خاتم النبیین است بخوانید . این آیه فقط به جوهر و هسته مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره میکند و بر آن چیزی نمیافزاید . در سوره حجر آیه 9 چنین آمده است : « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ». ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم . در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی سخن رفته است . یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید تحریف و تبدیلهایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ میداده است و به همین جهت آن کتابها و تعلیمات ، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست میدادهاند . غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بودهاند . 11
گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بودهاند ، مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی ، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید میکردهاند . ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست ، بیشتر معلول نابودیها و تحریف و تبدیلهای کتب و تعلیمات آسمانی بوده است . بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است ، و از او جز این انتظاری نمیتوان داشت
5
. آنگاه که بشر میرسد به مرحلهای از تکامل که میتواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند ، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی میگردد و شرط لازم ( نه شرط کافی ) جاوید ماندن یک دین ، موجود میشود . آیه فوق به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول قرآن به بعد اشاره میکند ، و در حقیقت ، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را اعلام میدارد . چنانکه همه میدانیم در میان کتب آسمانی جهان تنها کتابی که درست و به تمام و کمال دست نخورده باقی مانده قرآن است . بعلاوه ، مقادیر زیادی از سنت رسول به صورت قطعی و غیر قابل تردید در دست است که از گزند روزگار مصون مانده است . البته بعد توضیح خواهیم داد که وسیله الهی محفوظ ماندن کتاب آسمانی مسلمین ، رشد و قابلیت بشر این دوره است که دلیل بر نوعی بلوغ اجتماعی انسان این عهد است . 12
در حقیقت ، یکی از ارکان خاتمیت ، بلوغ اجتماعی بشر است به حدی که میتواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد . درباره این مطلب بعد بحث خواهیم کرد . در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین ، از اول تا آخر جهان ، یکی بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کردهاند . در سوره شوری آیه 13 چنین آمده است : « شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ». خداوند برای شما دینی قرارداد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم . قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت میکردهاند " اسلام " مینهد . مقصود این نیست که در همه زمانها به این نام خوانده میشده است ، مقصود این است که دین دارای حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن ، لفظ " اسلام " است . در سوره آل عمران ، آیه 67 درباره ابراهیم میگوید : « ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما » . ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ، حق جو و مسلم بود . و در سوره بقره آیه 132 درباره یعقوب و فرزندانش میگوید : 13
« و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون ». ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند : خداوند برای شما دین انتخاب کرده است ، پس با اسلام بمیرید . آیات قرآن در این زمینه زیاد است و نیازی به ذکر همه آنها نیست . البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
واحد گرگان
عنوان:
راز حروف مقطعه در قرآن
حروف مقطعه در آغاز سورههای قرآن چه معنایی دارد؟
برخى از سوره هاى قرآن کریم با حروفى آغاز مى شود که آن حروف چون ناپیوسته قرائت مى شود، به حروف مقطعه موسوم شده است .
تبیین این حروف از آغاز تاریخ تفسیر تا کنون همواره توجه مفسران و قرآن پژوهان را به خود معطوف داشته و در تحلیل آن دو راه پیموده اند: برخى آن را راز و رمزى میان خداى سبحان و رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) دانسته و از این رو آن را غیر قابل تفسیر مى دانند و گروه دیگر که بیشتر مفسران و قرآن شناسان هستند،برآنند که این حروف نیز مانند سایر آیات قرآن گرچه معرفت اکتناهى آن میسور نیست ، لیکن تفسیرپذیر است .
اینان در تفسیر حروف مقطعه قرآن آراى گوناگونى دارند که چون رو در روى یکدیگر نیست ، اگر آن آرا با دلیل معتبر اثبات شود، همه آنها قابل پذیرش است ؛ گرچه زمینه فحص و ارزیابى نهایى درباره حروف مقطعه همچنان وجود دارد و شاید در مناسبتهاى دیگر مطرح شود.
تفسیر
ویژگیهاى حروف مقطعه
از آغاز تاریخ تفسیر قرآن کریم تا کنون تفسیر حروف مقطعه همواره اهتمام مفسران را به خود مشغول داشته و افزون بر آنچه در کتب تفسیر آمده ، درباره آن کتابها و رساله هاى مستقلى نیز نگاشته اند. حروف مقطعه داراى ویژگیهایى است که لازم است پیش از ورود به بحث تفسیرى با آنها آشنا شویم :
1- این حروف از مختصات قرآن کریم است و در سایر کتابهاى آسمانى مانند تورات و انجیل سابقه ندارد.
2- این حروف اختصاص به سوره هاى مکى یا مدنى ندارد؛ زیرا در 27 سوره مکى و در دو سوره مدنى آمده است .
3- بیست و نه سوره اى که داراى حروف مقطعه است به ترتیب ، عبارت است از سوره هاى : بقره ، آل عمران ، اعراف ، یونس ، هود، یوسف ، رعد، ابراهیم ، ابراهیم ، حجر، مریم ، طه ، شعراء، نمل ، قصص ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، یس ، ص ، مومن (غافر)، فصلت ، شورى ، زخرف ، دخان ، جاثیه ، احقاف ، ق و قلم .
4- حروف مقطعه اوایل سوره ها، برخى یک حرفى است ؛ مانند ص ، ن و ق و برخى دو حرفى ؛ مانند: طس ، یس ، طه و حم و برخى سه حرفى ؛ مانند: الم ، الرا، و طسم و برخى چهار حرفى مانند: المص و المر و برخى پنج حرفى ؛ مانند: کهیعص و حم عسق . پس حروف مقطعه از این جهت به پنج قسم منقسم است .
5- برخى از حروف مقطعه در شمارش آیات سوره ها، یک آیه سوره محسوب شده غست ؛ مانند الم در سوره هاى بقره ، آل عمران ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، و المص در سوره اعراف و کهیعص در سوره مریم و طه در سوره طه و طسم در سوره هاى شعراءو قصص و یس در سوره یس و حم در سوره هاى مومن ، فصلت ، زخرف ، دخان ، جاثیه و احقاف .
برخى از حروف مقطعه در شمارش آیات ، دو آیه در طلیعه سوره محسوب شده است ؛ مانند: حم عسق در سوره شورى ، و در سایر موارد، جزئى از اولین آیه سوره شمرده شده ؛ مانند: الر در سوره هاى یونس ، هود، یوسف ، ابراهیم ، حجر و المر در سوره رعد و طس در سوره نمل ص در سوره ص و ق در سوره قلم . پس ، از این جهت حروف مقطعه به سه بخش منقسم است .
6- برخى از این حروف اصلا تکرار نشده ، مانند ن و ق ؛ بعض از آنها دوبار تکرار شده ؛ مانند ص که در سوره ص به طور استقلال ذکر شده و در سوره اعراف جزو المص قرار گرفته ؛ برخى از آنها شش بار تکرار شده ؛ مانند الم و بعضى از آنها هفت بار تکرار شده ؛ مانند حم و آن سوره هاى هفتگانه به حوامیم سبعه موسوم است . پس ، از این جهت حروف مقطعه به چهار بخش منقسم است .
7- حروف مقطعه پس از حذف مکررات آنها 14 حرف است : ا، ح ، ر، س ، ص ، ط، ع ، ق ، ک ، ل ، م ، ن ، ه ، ى .
8- در ابتداى همه سوره هایى که با حروف مقطعه آغاز مى شود به استثناى سوره هاى چهارگانه مریم ، عنکبوت ، روم و قلم واژه کتاب یا قرآن آمده است و در آغاز یا متن آنها سخن از وحى و عظمت قرآن است ، لیکن با بررسى بیشتر معلوم مى شود که در آن چهار سوره نیز سخن از وحى و رسالت و قرآن مطرح است . در سوره قلم آیاتى مانند ما انت بنعمه ربک بمجنون (آیه 2) آمده و در سوره مریم ، قصه بسیارى از پیامبران ، مانند یحیى و عیسى (علیهماالسلام ) ذکر شده است . پس محور مطلب سوره مریم نیز نبوت عامه و برخى از نبوتهاى خاصه است ؛ چنانکه عصاره مطالب سوره عنکبوت و روم نیز وحى و نبوت و اعجاز است .
حاصل این که ، 29 سوره اى که حروف مقطعه دارد، از جمله حوامیم سبعه و طواسین ، در آغاز یا متن آنها سخن از وحى و نبوت و کتاب است و در نتیجه یکى از مطالب مشترک بین سوره هاى داراى حروف مقطعه ، نبوت و رسالت الهى است .
9- بین حروف مقطعه هر سوره با محتواى آن سوره ارتباط خاصى است .
بر این اساس ، همه سوره هایى که با حروف مقطعه همگون آغاز مى شود در خطوط کلى مضامین نیز همگون است ؛ مثلا، هفت سوره اى که با حم آغاز مى شود (حوامیم سبعه ) همه سخن از وحى و رسالت و عظمت قرآن کریم به شیوه خاص و مضمون ویژه دارد. همچنین سوره هایى که با الم شروع مى شود همه در آغاز خود سخن از نفى ریب از قرآن دارد.
بر همین اساس ، سوره اى که به تنهایى داراى مجموع حروف مقطعه دو سوره دیگر است ، به تنهایى جامع محتواى آن دو سوره نیز هست ، مانند سوره اعراف که با المص شروع مى شود و جامع معارف سوره هایى است به با الم و ص شروع مى شود و سوره رعد که با المر شورع مى شود و جامع معارف سوره هایى است که با الم و الر افتتاح مى شود.
10- برخى مفسران در بیان ویژگیهاى حروف مقطعه گفته اند: با این حروف ، پس از حذف مکررات آنها مى توان جمله هایى مانند صراط على حق نمسکه یا على صراط حق نمسکه یا على حق ، نمسک صراط ساخت .
جمله هاى دیگرى نیز با این حروف تالیف یافته که در کتب علوم قرآنى آمده است . ( 86)
این ویژگى گرچه لطیف است ، لیکن دلیل معتبر آن را تایید نمى کند؛ افزون بر آن که ، با این گونه روشها نمى توان عقاید و مبانى دینى را اثبات کرد؛ زیرا شیوه اى است نقدپذیر، چنانکه آلوسى مى گوید:
از ظرایف این است که شیعیان براى اثبات خلافت حضرت على (علیه السلام ) از حروف مقطعه ، پس از حذف مکررات آنها، جمله صراط على حق نمسکه را ساخته اند و اهل نست نیز مى توانند براى تایید راه خود با همین حروف جملاتى مانند صریح طریقک مع السنه را بسازند؛ یعنى ، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام ) صحیح است . ( 87)
ما باید به گونه اى سخن بگوییم که نقدپذیر نباشد؛ سخنى که پشتوانه معقول یا منقول نداشته باشد با نقد مستدل به نحو نقص یا منع یا معارضه فرو مى ریزد.
11- زمخشرى درباره برخى از ویژگیهاى حروف مقطعه مى گوید:
و بدان که تو هر گاه در حروف مقطعه اى که خداوند در آغاز سوره ها آورده تامل کنى مى بینى آنها نیمى از حروف معجم (14 حرف ) است ...
و سوره هایى که با این حروف آغاز مى شود، به تعداد حروف معجم (29 حرف ) است و اگر در 14 حرف مقطعه تامل کنى مى یابى که مشتمل بر نصف هر یک از اجناس حروف است ... ( 88)
مراد زمخشرى از جمله اخیر این است که حروف اوصافى دارد؛ مانند: مهموسه ، مجهوره ، شدیده ، رخوه ، مطبقه ، منفتحه ، مستعیله ، منخفصه ، قلقله و... هر یک از اینها وصف گروهى از حروف الفباست که نیمى از حروف هر دسته در میان حروف مقطعه یافت مى شود؛ مثلا از حروف مهموسه ، نصف آن که ص ، ک ، ه ، (س و ح است در میان حروف مقطعه وجود دارد.
گرچه ممکن است هر یک از این ویژگیها درست باشد، لیکن ضابط جامعى را اثبات نمى کند و اینها از قبیل مناسبات ذکروها بعد الوقوع است
آراى مفسران
مفسران و قرآن شناسان از آغاز کاوشهاى تفسیرى و قرآن شناسانه خود درباره حروف مقطعه قرآن به بحث و بررسى پرداخته ، آراء و احتمالهاى گوناگونى ابراز داشته اند که از قول و احتمال مى گذرد. ( 89) اکنون به نقل و نقد برخى از آنها مى پردازیم .
راى یکم
حروف مقطعه از متشابهاتى است که علم آن مخصوص خداى سبحان است و درک آن میسور غیر خدا نیست ، ( 90) چنانکه خداى سبحان مى فرماید: هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاءتاویله و ما یعلم تاویله و ما یعلم تاویله الا الله ... ( 91) پاسخ : حروف مقطعه قرآن را نمى توان از متشابهات به شمار آورد؛ زیرا متشابه آیه اى است که مى تواند دلالت بر معنایى روشن داشته باشد یا مى توان از آن معنایى را استظهار کرد، لیکن آن معنا، باطل حق نما و پیروى از آن فتنه انگیز باشد، در حالى که حروف مقطعه چنین نیست ، یعنى معنى حروف مزبور روشن نیست .
توضیح این که ، در قرآن کریم واژه متشابه گاهى به معناى شبیه است ، چنانکه درباره میوه ها مى فرماید: متشابها و غیر متشابه ؛ ( 92) میوه هاى یک باغ با این که از زمین ، آب ، نور، هوا، حرارت و باغبان واحد برخوردار است ، برخى یکسان و شبیه هم است و برخى بى شباهت به یکدیگر. در ابتداى سوره زمر نیز تشابه به این معنا (همگونى و شباهت ) را وصف سراسر قرآن شمرده است : الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها؛ ( 93) آیات قرآن کریم در کلام حق بودن ، اعجاز، برهانى بودن و حکمت بودن همگون و شبیه است .
اما تشابهى که در طلیعه سوره آل عمران مطرح است ، وصف برخى از آیات قرآن و بدین معناست که برخى آیات قرآن داراى چند معناست که بعضى از معانى آن سالم و بخى شبهه انگیز است و به عبارتى دیگر، باطل حق نماست ؛ چون شبیه مراد متکلم است ، ولى مراد متکلم نیست ؛ چنانکه حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) درباره شبهه مى فرماید: و انما سمیت الشبهه شبهه الانها تشبه الحق .... ( 94)
متشابه به معنایى که ذکر شده از نسخ دلالتهاى لفظى است . بدین معنا که لفظ گاهى در معناى حق ظهور دارد، ولى گاهى محتمل بین چند معناست که برخى حق و برخى باطل است و حروف مقطعه چون مدلولش روشن نیست تا شبهه انگیز و پیروى آن فتنه انگیز باشد از متشابه (آیه اى که مدلول روشنى دارد ولى باطل حق نماست ) به شمار نمى آید.
افزون بر این ، حتى اگر حروف مزبور از متشابهات نیز باشد، تفسیرپذیر است و نمى توان گفت از امورى است که خداوند علم آن را براى خود برگزیده و دیگران از فهم آن عاجزند؛ زیرا مفسران مى توانند با ارجاع آنها به محکمات آنها را تفسیر کنند؛ محکمات ، مادر و سامان بخش متشابهات است و هر متشابهى در دامان محکمات معناى راستین خود را باز مى یابد و تفسیر مى پذیرد و آنچه علمش مخصوص ذات اقدس الهى است و غیر از خدا کسى آن را نمى داند تاویل متشابه است ، نه تفسیر آن : واخر متشابهات ...و لا یعلم تاویله الا الله ... ( 95)
تذکر: امورى که علمش مخصوص خداى سبحان یا معصومان (علیهم السلام ) است ، دو قسم است : قسم اول علومى است که خداوند یا معصومان (علیهم السلام ) است ، دو قسم است : قسم اول علومى است که خداوند یا معصومان (علیهم السلام ) به غیر خود تعلیم نکرده اند و دیگران نه توان درک آن را دارند و نه مکلف به آن هستند؛ مانند اسماء مستاثره . البته در آن تامل است که آیا خداوند آنها را به معصومین (علیهم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : powerpoint (..pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 17 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..pptx) :
بنام خدا
فارسی نهم
راز موفقیت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : powerpoint (..pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 11 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..pptx) :
بنام خدا
راز زندگی
درس نهم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : powerpoint (..pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 35 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..pptx) :
بنام خدا
درس چهارم دنیای پر رمز و راز افسانه ها و حماسه ها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : powerpoint (..pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 10 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..pptx) :
بنام خدا
فارسی ششم دبستان
راز زندگی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : powerpoint (..pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 16 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..pptx) :
بنام خدا
فارسی نهم
راز موفقیت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 138 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
1
بسم ا... الرحمن الرحیم
«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»
دعا و راز و نیاز
- و اذا سألک عبادی عنّی فانی قریب اجیب دعوه الدّاع اذا دعان فلیسجیبو الی و لیومنوا بی لعلّهم یرشدون.
و چون پرسند از تو بندگانم از من پس من نزدیکم. اجابت می کنم خواندن خواننده را چون بخواند مرا. (بقره - 186)
- اذ تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم انّی ممدّکم بالف من الملائکه مردفین.
وقتی که استغاثه نمودید پروردگارتان را پس اجابت کرد مرشما را که من زیاد کننده ام شما را به هزار از فرشتگان از پی هم در آیندگان. (انفال - 9)
یا ایّها الذین امنوا استجیبوا لله و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انّه الیه تحشرون.
ای آن کسانی که گرویدید اجابت کنید مرخدا و رسول را چون بخواند شما را برای آنچه زنده کند شما را و بدانید که خدا حایل می شود میان مرد و دل او بدرستی که بسوی او محشور می شوید. (انفال - 24)
قال قد اجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتّبعان سبیل الذین لا یعلمون.
گفت به تحقیق اجابت کرده شد دعای شما پس ثابت باشید و از پی مروید راه آنان را که نمی دانند. (یونس - 89)
فاستجاب له ربّه فصرف عنه کیدهن انه هو السمیع العلیم.
پس نپذیرفت دعای او را پروردگارش پس بگردانید از او مکر ایشان را به درستی که اوست شنوای دانا. (یوسف – 34)
فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننتجی المومنین.
2
پس اجابت کردیم او را و رهانیدیمش از اندوه و همچنین می رهانیم گروندگان را.
(انبیاء – 88)
و قال ربکم ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.
و گفت پروردگارتان که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را به درستی که آنان که سرکشی کنند از عبادت من زود باشد که داخل جهنم شوند. (مومن – 60)
انما المومنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون.
جز این نیست گروندگان آنانند که چون یاد کرده شود خدا بترسد دلهای ایشان و چون خوانده شود برایشان آیتهای او بیفزاید ایشان را در ایمان و بر پروردگارشان توکل می کنند. (انفال – 2)
... و اذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح و زادکم فی الخلق بصطه فاذکروا الاء الله لعلکم تفلحون.
... و یاد کنید وقتی که گردانید شما را جانشینان از پس قوم نوح و افزود شما را در خلق زیادتی پس یاد کنید نعمت های خدا را باشد که شما رستگار شوید.
(اعراف – 69)
و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لاتکن من الغافلین.
و یاد کن پروردگارت را در نفست از روی زاری و خوفی و غیر بلندی از گفتار به بامداد و شبانگاه و مباش از بی خبران. (اعراف – 205)
هذا ذکرُ ان للمتقین لحسن ماب.
این یادی است و به درستی که پرهیزگاران را هر آینه خوبی بازگشت است.
3
(ص – 49)
آرامش و طمأنیه
- ثم انزل الله سکینه علی رسوله و علی المومنین و انزل جنود الم تروها و عذب الذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین.
پس فرو فرستاد خدا آرامش خود را بر رسولش و بر گروندگان و فرو فرستاد لشکرهایی که نمی دیدیدشان و عذاب کرد آنان را که کافر شدند و آن است پاداش کافران. (توبه – 26)
هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادو ایمانا مع ایمانهم و لله جنود السموات و الارض و کان الله علیما حکیما.
اوست که فرو فرستاد آرامش را در دلهای مومنان تا بیفزاید ایمانی را با ایمانشان و خدا راست لشکرهای آسمانها و زمین و باشد خدا دانای درست کردار. (فتح – 4)
لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اثابهم فتحا قریباً.
به تحقیق خشنود شد خدا از مومنان وقتی که بیعت کردند با تو در زیر آن درخت پس می داند آنچه در دلهای ایشان است پس فرو فرستاد آرامش خاطر برایشان و پاداششان فتحی نزدیک. (فتح – 18)
... فانزل الله سکینه علی رسوله و علی المومنین و الزمهم کلمه التقوی و کانوا احق بها و اهلها و کان الله بکل شی علیماً.
... پس فرو فرستاد خدا آرامش را بر رسولش و بر مومنان و لازم گردانیده برایشان کلمه تقوی را و بودند سزاوارتر به آن و اهل آن و باشد خدا به همه چیز دانا. (فتح – 26)
4
و ما جعله الله الا بشری لکم و لتطمئن قلوبکم به و ما النصر الا من عندالله العزیز الحکیم.
و نگردانید آن را خدا مگر بشارت برای شما و از برای آنکه مطمئن شود دلهاتان بآن و نیست نصرت مگر از نزد خدای غالب درست کردار. (آل عمران – 126)
قالوا نرید آن نا کل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم آن قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین.
گفتند می خواهیم که بخوریم از آن و بیارامد دلهای ما و بدانیم که به تحقیق راست گفتی به ما و باشیم بر آن از گواهان. (مائده – 113)
و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم و ما النصر الا من عند الله آن الله عزیز حکیم.
و نگردانید آن را خدا مگر مژده. و برای آن که بیارامد و آرامش گیرد به آن دلهای شما و نیست یاری مگر از نزد خدا به درستی که خدا غالب درست کردار است. (انفال – 10)
الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب.
آنان که گرویدند و آرامش دارد دلهاشان به ذکر خدا آگاه باشید به ذکر خدا آرامش می یابد دلها. (رعد – 28)
و ضرب الله مثلا قریه کانت امنه مطمئنه یاتیها رزقها رغداً من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون.
و زد خدا مثل قریه که بود امن آرمیده می آمد روزیش فراوان از همه جا پس کفر ورزیدند به نعمت های خدا پس بچشانیدش خدا پوشش گرسنگی و ترس به آنچه بودند که می کردند. (نحل – 112)
... فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسرالدنیا و الاخره ذلک هو الخسران المبین.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
اى مهربان خداى
اى مهربان خداى:
گم گشتهام تو بودى و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
دیدمبه هیچ نقطه تهى نیست جاى تو
خوش مىدرخشد از همه سو جلوههاى تو
اى مبدأ وجود!
از کثرت ظهور، نهان شد که کیستى
از هر چه ظاهر است، تویى آشکارتر ... مستور نیستى
نزدیکتر ز من به منى، دور نیستى
تو آشکارهاى ... من زین میان گُمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است، ورنه رُخت را حجاب نیست.
اى مهربان خداى!
در قلب من تبى است گدازان و دردناک
احساس مىکنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشى است که سر مىکشد به اوج
احساس مىکنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مىدود چو موج
این سوز عشق توست،
در من، چو جان نهان
احساس مىکنم،
درمان نسازد این تبِ من جز دواى تو
زائل نسازد این عطش، الاّ لقاى تو
اى مهربان خداى!
احساس مىکنم خلائى در وجود خویش
کان را نمىبرد ز میان، جز پرستشت
اى نازنین خداى!
احساس مىکنم که بود در سرشتِ من
سوزنده، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینهام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز این مى، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست
اى مهربان خداى!
تو، راز جان و مایه سرمستى منى
تو هستى منى
در عمق فکر و پرده جانم تویى، تویى
آرام دل، فروغ روانم تویى، تویى
هر جا نگاه مىدود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ دلستان توست. (1)
نماز، عبادتى بزرگ
شناخت معبود و آفریدگار، محبّت او را در دل ایجاد مىکند و این محبّت، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار کوچکى و تواضع در برابر عظمت او وا مىدارد.
نماز، جلوهاى از بندگى انسان در پیشگاه خدا و مظهر عبودیّت و عبادت است. آنکه «بنده» آفریدگار است و این بندگى را احساس مىکند و مىداند و باور دارد، در برابر او، مطیع است و در پیشگاهش سر بر خاک مىنهد و به سجده مىافتد و با وى راز مىگوید و نیاز مىطلبد و آن خالق یگانه را که سر رشته دارِ اوست، به عظمت و پاکى مىستاید.
چرا عبادت؟
فلسفه آفرینش انسان، بندگى و عبادت و عبودیّت است. این صریح کلام الهى در قرآن کریم است که مىفرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نیافریدم.
این حکمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نیز بوده است. در قرآن مىخوانیم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى
کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (3)
در هرامّتى پیامبرى برانگیختم که (به مردم بگویند:) بنده خدا باشید و از طاغوت بپرهیزید.
ناگفته نماند که این بندگى کردن، سودى به خدا نمىرساند بلکه مایه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نیاز مطلق است:
من نکردم خلق تا سودى کنم
بلکه تا بر بندگان جودى کنم
اگر معلّم به شاگردانش مىگوید: درس بخوانید، نفع این درس خواندن به خود آنان بر مىگردد و براى معلّم سودى ندارد.
ریشههاى عبادت
عظمت خدا
برخورد با یک شخصیت برجسته، انسان را به تواضع وا مىدارد، دیدار با یک دانشمند بزرگ، آدمى را به تکریم و احترام وا مىدارد، چون که انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصیت و این دانشمند، خود را کوچک و کم سواد مىبیند. خداوند، مبدأ همه عظمتها و جلالهاست. شناخت خدا به عظمت وبزرگى، انسان ناتوان وحقیر را به کُرنش وتعظیم در برابر او وامىدارد.
احساس نیاز و وابستگى
انسان، عاجز، نیازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نیازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسانهاست. این هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» کند.
سپاس نعمت
توجه به نعمتهاى بى حساب و فراوانى که از هر سو و در هر زمینه ما را احاطه کرده، قوىترین انگیزه را براى پرستش پروردگار ایجاد مىکند. نعمتهایى که حتّى پیش از تولّد شروع مىشود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شایستگى داشته باشیم) از آن بهرهمند خواهیم شد. قرآن به این نکته اشاره کرده و به مردم زمان پیامبر صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف» (4) باید خداى کعبه را عبادت کنند، خدایى که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ایمن ساخت.
فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نیایش وجود دارد. اگر به معبود حقیقى دست یافت، که کمال مطلوب همین است، و اگر به انحراف و بیراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مىپردازد. بت پرستى، ماه و خورشید پرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونههایى انحرافى است که وجود دارد، کسانى هم پول و مقام و همسر و ماشین و مدال و ... را مىپرستند.
انبیا آمدهاند تا فطرت را در مسیر حق، هدایت کنند و انسان را از عبادتهاى عوضى نجات بخشند. حضرت على علیه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحَقَّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ ...» (5) خداوند حضرت محمّد صلى الله علیه وآله را برانگیخت، تا بندگانش را از «بتپرستى» به «خدا پرستى» دعوت کند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مىگراید. مثل میل به غذا که در هر کودکى هست، ولى اگر راهنمایى نشود، کودک خاک مىخورد و لذّت هم مىبرد. بدون هدایت صحیحِ این گرایش فطرى نیز، انسان به عشقهاى زودگذر پوچ یا پرستشهاى بى محتواى انحرافى دچار مىشود.
چگونه عبادت کنیم؟
مگر نه اینکه نشانى هر خانه را باید از صاحب خانه گرفت؟ و مگر نه اینکه در هر ضیافت و مهمانى، باید نظر میزبان را مراعات کرد؟
عبادت، حضور در برابر آفریدگار است و نشستن بر سر مائدههاى معنوى که او براى «بندگان» خود فراهم کرده است.
پس، چگونگى عبادت را هم از او باید فراگرفت و به دستور او عمل کرد و دید که او چه چیز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبیده است؟
غیر از شکل ظاهرى عبادات، به خصوص نماز که بیشتر در چگونگى آن سخن خواهیم گفت، محتواى عبادت را باید از دید اولیاى دین و متن مکتب شناخت و به کار بست.
بهترین عبادتها آن است که:
آگاهانه باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 56 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
راز ختم نبوت
ظهور دین اسلام ، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام بوده است . مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کردهاند .
هیچ گاه برای آنها این مساله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد (ص) پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه ؟ چه ، قرآن کریم با صراحت ، پایان یافتن نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است . در میان مسلمین اندیشه ظهور پیغمبر دیگر ، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت ، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است .
تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده است ، تنها در این جهت بوده که میخواستهاند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند .
وارد بحث ماهیت وحی و نبوت نمیشویم . قدر مسلم این است که وحی ، تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیبت و ملکوت . نبی ، وسیله ارتباطی است میان سایر انسانها و جهان دیگر و در حقیقت پلی است میان جهان انسانها و جهان غیب . نبوت از جنبه شخصی و فردی ، مظهر گسترش و رقاء شخصیت روحانی یک فرد انسان است و از جنبه عمومی ، پیام الهی است برای انسانها به منظور رهبری آنها که به وسیله یک فرد به دیگران ابلاغ میگردد . همین جاست که اندیشه ختم نبوت ، ما را با پرسشهایی مواجه میکند ، که : آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی کاهش استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است ؟ آیا مادر روزگار از زادن فرزندانی ملکوتی صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوند داشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوت به معنی اعلام نازا شدن طبیعت نسبت به چنان فرزندانی است ؟ بعلاوه ، نبوت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است و در گذشته طبق مقتضیات دورهها و زمانها این پیام تجدید شده است . ظهور پیاپی پیامبران ، تجدید دائمی شرایع ، نسخهای مداوم کتب آسمانی همه بدان علت است که نیازمندیهای بشر دوره به دوره تغییر میکرده است و بشر در هر دورهای نیازمند پیام نوین و پیامآور نوینی بوده است . با این حال ، چگونه میتوان فرض کرد که با اعلام ختم نبوت این رابطه یکباره بریده شود و پلی که جهان انسان را به جهان غیبت متصل میکند یکسره خراب گردد و دیگر پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتکلیف گذاشته شود ؟ از اینها همه گذشته ، چنانکه میدانیم در فاصله میان
2
8
پیامبران صاحب شریعت مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی یک سلسله پیامبران دیگر ظهور کردهاند که مبلغ و مروج شریعت پیشین بودهاند . هزاران نبی بعد از نوح آمدهاند که مبلغ و مروج شریعت نوحی بودهاند ، همچنین بعد از ابراهیم و غیره . فرضا انقطاع نبوت تشریعی را بپذیریم و بگوییم با شریعت اسلام شرایع ختم شد ، چرا نبوتهای تبلیغی بعد از اسلام قطع شد ؟ چرا اینهمه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور کردند و آنها را تبلیغ و ترویج و نگهبانی کردند ، اما بعد از اسلام حتی یک پیامبر اینچنین نیز ظهور نکرد ؟ اینهاست پرسشهایی که از اندیشه ختم نبوت ناشی میشود . اسلام که خود عرضه کننده این اندیشه است پاسخ این پرسشها را داده است . اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم کرده است که نه تنها ابهام و تردیدی باقی نمیگذارد ، بلکه آن را به صورت یک فلسفه بزرگ در میآورد . از نظر اسلام ، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و کاهش استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بینیازی بشر از پیام الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دورهها و زمانهای مختلف ناسازگار است ، بلکه علت و فلسفه دیگری دارد . قبل از هر چیز لازم است با سیمای ختم نبوت آنچنانکه اسلام ترسیم کرده است آشنا بشویم و آن را بررسی کنیم ، سپس پاسخ پرسشهای خود را دریافت داریم . در سوره احزاب آیه 40 چنین میخوانیم : « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » . 9
محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ، همانا او فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران است ( 1 ) . این آیه رسما حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) را با عنوان " خاتم النبیین " یاد کرده است . کلمه " خاتم " به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی ، به معنی چیزی است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند . مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن میزدند به همین جهت " خاتم " نامیده میشد ، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری ، نام یا شعار مخصوص خود را نقش میکردند و همان را بر روی نامهها میزدند ، انگشتری را " خاتم " مینامیدند . در قرآن هر جا و به هر صورت ماده " ختم " استعمال شده است مفهوم پایان دادن یا بستن را میدهد . مثلا در سوره یس آیه 65 چنین میخوانیم : « الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون ». پاورقی : . 1 یکی از عادات عرب و بعضی از ملل دیگر " پسر خواندگی " بود و اسلام آن را منسوخ کرد
4
. " پسر خوانده " در ارث و روابط خانوادگی همانند پسر واقعی به شمار میرفت . رسول اکرم آزاد شدهای داشت به نام زیدبن حارثه که پسر خوانده آن حضرت نیز به شمار میرفت . مردم طبق معمول انتظار داشتند که رسول اکرم با پسر خوانده خویش مانند پسر واقعی رفتار کند ، همچنانکه خود آنها میکردند . مفاد این آیه این است : محمد را پدر هیچ یک از مردان خود ( زید بن حارثه یا شخص دیگر ) نخوانید ، او را فقط به عنوان فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران بشناسید و بخوانید . 10
در این روز به دهانهای آنها مهر میزنیم و دستهاشان با ما سخن میگویند و پاهاشان بر آنچه به دست آوردهاند گواهی میدهند . لحن آیه مورد بحث خود میرساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن نبوت به وسیله پیغمبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته بوده است . مسلمانان همان طوری که محمد را " رسول الله " میدانستند ، " خاتم النبیین " نیز میشناختند . این آیه فقط یادآوری میکند که او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانید ، او را با همان عنوان واقعیاش که رسول الله و خاتم النبیین است بخوانید . این آیه فقط به جوهر و هسته مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره میکند و بر آن چیزی نمیافزاید . در سوره حجر آیه 9 چنین آمده است : « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ». ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم . در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی سخن رفته است . یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید تحریف و تبدیلهایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ میداده است و به همین جهت آن کتابها و تعلیمات ، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست میدادهاند . غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بودهاند . 11
گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بودهاند ، مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی ، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید میکردهاند . ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست ، بیشتر معلول نابودیها و تحریف و تبدیلهای کتب و تعلیمات آسمانی بوده است . بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است ، و از او جز این انتظاری نمیتوان داشت
5
. آنگاه که بشر میرسد به مرحلهای از تکامل که میتواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند ، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی میگردد و شرط لازم ( نه شرط کافی ) جاوید ماندن یک دین ، موجود میشود . آیه فوق به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول قرآن به بعد اشاره میکند ، و در حقیقت ، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را اعلام میدارد . چنانکه همه میدانیم در میان کتب آسمانی جهان تنها کتابی که درست و به تمام و کمال دست نخورده باقی مانده قرآن است . بعلاوه ، مقادیر زیادی از سنت رسول به صورت قطعی و غیر قابل تردید در دست است که از گزند روزگار مصون مانده است . البته بعد توضیح خواهیم داد که وسیله الهی محفوظ ماندن کتاب آسمانی مسلمین ، رشد و قابلیت بشر این دوره است که دلیل بر نوعی بلوغ اجتماعی انسان این عهد است . 12
در حقیقت ، یکی از ارکان خاتمیت ، بلوغ اجتماعی بشر است به حدی که میتواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد . درباره این مطلب بعد بحث خواهیم کرد . در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین ، از اول تا آخر جهان ، یکی بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کردهاند . در سوره شوری آیه 13 چنین آمده است : « شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ». خداوند برای شما دینی قرارداد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم . قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت میکردهاند " اسلام " مینهد . مقصود این نیست که در همه زمانها به این نام خوانده میشده است ، مقصود این است که دین دارای حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن ، لفظ " اسلام " است . در سوره آل عمران ، آیه 67 درباره ابراهیم میگوید : « ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما » . ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ، حق جو و مسلم بود . و در سوره بقره آیه 132 درباره یعقوب و فرزندانش میگوید : 13
« و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون ». ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند : خداوند برای شما دین انتخاب کرده است ، پس با اسلام بمیرید . آیات قرآن در این زمینه زیاد است و نیازی به ذکر همه آنها نیست . البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
واحد گرگان
عنوان:
راز حروف مقطعه در قرآن
حروف مقطعه در آغاز سورههای قرآن چه معنایی دارد؟
برخى از سوره هاى قرآن کریم با حروفى آغاز مى شود که آن حروف چون ناپیوسته قرائت مى شود، به حروف مقطعه موسوم شده است .
تبیین این حروف از آغاز تاریخ تفسیر تا کنون همواره توجه مفسران و قرآن پژوهان را به خود معطوف داشته و در تحلیل آن دو راه پیموده اند: برخى آن را راز و رمزى میان خداى سبحان و رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) دانسته و از این رو آن را غیر قابل تفسیر مى دانند و گروه دیگر که بیشتر مفسران و قرآن شناسان هستند،برآنند که این حروف نیز مانند سایر آیات قرآن گرچه معرفت اکتناهى آن میسور نیست ، لیکن تفسیرپذیر است .
اینان در تفسیر حروف مقطعه قرآن آراى گوناگونى دارند که چون رو در روى یکدیگر نیست ، اگر آن آرا با دلیل معتبر اثبات شود، همه آنها قابل پذیرش است ؛ گرچه زمینه فحص و ارزیابى نهایى درباره حروف مقطعه همچنان وجود دارد و شاید در مناسبتهاى دیگر مطرح شود.
تفسیر
ویژگیهاى حروف مقطعه
از آغاز تاریخ تفسیر قرآن کریم تا کنون تفسیر حروف مقطعه همواره اهتمام مفسران را به خود مشغول داشته و افزون بر آنچه در کتب تفسیر آمده ، درباره آن کتابها و رساله هاى مستقلى نیز نگاشته اند. حروف مقطعه داراى ویژگیهایى است که لازم است پیش از ورود به بحث تفسیرى با آنها آشنا شویم :
1- این حروف از مختصات قرآن کریم است و در سایر کتابهاى آسمانى مانند تورات و انجیل سابقه ندارد.
2- این حروف اختصاص به سوره هاى مکى یا مدنى ندارد؛ زیرا در 27 سوره مکى و در دو سوره مدنى آمده است .
3- بیست و نه سوره اى که داراى حروف مقطعه است به ترتیب ، عبارت است از سوره هاى : بقره ، آل عمران ، اعراف ، یونس ، هود، یوسف ، رعد، ابراهیم ، ابراهیم ، حجر، مریم ، طه ، شعراء، نمل ، قصص ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، یس ، ص ، مومن (غافر)، فصلت ، شورى ، زخرف ، دخان ، جاثیه ، احقاف ، ق و قلم .
4- حروف مقطعه اوایل سوره ها، برخى یک حرفى است ؛ مانند ص ، ن و ق و برخى دو حرفى ؛ مانند: طس ، یس ، طه و حم و برخى سه حرفى ؛ مانند: الم ، الرا، و طسم و برخى چهار حرفى مانند: المص و المر و برخى پنج حرفى ؛ مانند: کهیعص و حم عسق . پس حروف مقطعه از این جهت به پنج قسم منقسم است .
5- برخى از حروف مقطعه در شمارش آیات سوره ها، یک آیه سوره محسوب شده غست ؛ مانند الم در سوره هاى بقره ، آل عمران ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، و المص در سوره اعراف و کهیعص در سوره مریم و طه در سوره طه و طسم در سوره هاى شعراءو قصص و یس در سوره یس و حم در سوره هاى مومن ، فصلت ، زخرف ، دخان ، جاثیه و احقاف .
برخى از حروف مقطعه در شمارش آیات ، دو آیه در طلیعه سوره محسوب شده است ؛ مانند: حم عسق در سوره شورى ، و در سایر موارد، جزئى از اولین آیه سوره شمرده شده ؛ مانند: الر در سوره هاى یونس ، هود، یوسف ، ابراهیم ، حجر و المر در سوره رعد و طس در سوره نمل ص در سوره ص و ق در سوره قلم . پس ، از این جهت حروف مقطعه به سه بخش منقسم است .
6- برخى از این حروف اصلا تکرار نشده ، مانند ن و ق ؛ بعض از آنها دوبار تکرار شده ؛ مانند ص که در سوره ص به طور استقلال ذکر شده و در سوره اعراف جزو المص قرار گرفته ؛ برخى از آنها شش بار تکرار شده ؛ مانند الم و بعضى از آنها هفت بار تکرار شده ؛ مانند حم و آن سوره هاى هفتگانه به حوامیم سبعه موسوم است . پس ، از این جهت حروف مقطعه به چهار بخش منقسم است .
7- حروف مقطعه پس از حذف مکررات آنها 14 حرف است : ا، ح ، ر، س ، ص ، ط، ع ، ق ، ک ، ل ، م ، ن ، ه ، ى .
8- در ابتداى همه سوره هایى که با حروف مقطعه آغاز مى شود به استثناى سوره هاى چهارگانه مریم ، عنکبوت ، روم و قلم واژه کتاب یا قرآن آمده است و در آغاز یا متن آنها سخن از وحى و عظمت قرآن است ، لیکن با بررسى بیشتر معلوم مى شود که در آن چهار سوره نیز سخن از وحى و رسالت و قرآن مطرح است . در سوره قلم آیاتى مانند ما انت بنعمه ربک بمجنون (آیه 2) آمده و در سوره مریم ، قصه بسیارى از پیامبران ، مانند یحیى و عیسى (علیهماالسلام ) ذکر شده است . پس محور مطلب سوره مریم نیز نبوت عامه و برخى از نبوتهاى خاصه است ؛ چنانکه عصاره مطالب سوره عنکبوت و روم نیز وحى و نبوت و اعجاز است .
حاصل این که ، 29 سوره اى که حروف مقطعه دارد، از جمله حوامیم سبعه و طواسین ، در آغاز یا متن آنها سخن از وحى و نبوت و کتاب است و در نتیجه یکى از مطالب مشترک بین سوره هاى داراى حروف مقطعه ، نبوت و رسالت الهى است .
9- بین حروف مقطعه هر سوره با محتواى آن سوره ارتباط خاصى است .
بر این اساس ، همه سوره هایى که با حروف مقطعه همگون آغاز مى شود در خطوط کلى مضامین نیز همگون است ؛ مثلا، هفت سوره اى که با حم آغاز مى شود (حوامیم سبعه ) همه سخن از وحى و رسالت و عظمت قرآن کریم به شیوه خاص و مضمون ویژه دارد. همچنین سوره هایى که با الم شروع مى شود همه در آغاز خود سخن از نفى ریب از قرآن دارد.
بر همین اساس ، سوره اى که به تنهایى داراى مجموع حروف مقطعه دو سوره دیگر است ، به تنهایى جامع محتواى آن دو سوره نیز هست ، مانند سوره اعراف که با المص شروع مى شود و جامع معارف سوره هایى است به با الم و ص شروع مى شود و سوره رعد که با المر شورع مى شود و جامع معارف سوره هایى است که با الم و الر افتتاح مى شود.
10- برخى مفسران در بیان ویژگیهاى حروف مقطعه گفته اند: با این حروف ، پس از حذف مکررات آنها مى توان جمله هایى مانند صراط على حق نمسکه یا على صراط حق نمسکه یا على حق ، نمسک صراط ساخت .
جمله هاى دیگرى نیز با این حروف تالیف یافته که در کتب علوم قرآنى آمده است . ( 86)
این ویژگى گرچه لطیف است ، لیکن دلیل معتبر آن را تایید نمى کند؛ افزون بر آن که ، با این گونه روشها نمى توان عقاید و مبانى دینى را اثبات کرد؛ زیرا شیوه اى است نقدپذیر، چنانکه آلوسى مى گوید:
از ظرایف این است که شیعیان براى اثبات خلافت حضرت على (علیه السلام ) از حروف مقطعه ، پس از حذف مکررات آنها، جمله صراط على حق نمسکه را ساخته اند و اهل نست نیز مى توانند براى تایید راه خود با همین حروف جملاتى مانند صریح طریقک مع السنه را بسازند؛ یعنى ، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام ) صحیح است . ( 87)
ما باید به گونه اى سخن بگوییم که نقدپذیر نباشد؛ سخنى که پشتوانه معقول یا منقول نداشته باشد با نقد مستدل به نحو نقص یا منع یا معارضه فرو مى ریزد.
11- زمخشرى درباره برخى از ویژگیهاى حروف مقطعه مى گوید:
و بدان که تو هر گاه در حروف مقطعه اى که خداوند در آغاز سوره ها آورده تامل کنى مى بینى آنها نیمى از حروف معجم (14 حرف ) است ...
و سوره هایى که با این حروف آغاز مى شود، به تعداد حروف معجم (29 حرف ) است و اگر در 14 حرف مقطعه تامل کنى مى یابى که مشتمل بر نصف هر یک از اجناس حروف است ... ( 88)
مراد زمخشرى از جمله اخیر این است که حروف اوصافى دارد؛ مانند: مهموسه ، مجهوره ، شدیده ، رخوه ، مطبقه ، منفتحه ، مستعیله ، منخفصه ، قلقله و... هر یک از اینها وصف گروهى از حروف الفباست که نیمى از حروف هر دسته در میان حروف مقطعه یافت مى شود؛ مثلا از حروف مهموسه ، نصف آن که ص ، ک ، ه ، (س و ح است در میان حروف مقطعه وجود دارد.
گرچه ممکن است هر یک از این ویژگیها درست باشد، لیکن ضابط جامعى را اثبات نمى کند و اینها از قبیل مناسبات ذکروها بعد الوقوع است
آراى مفسران
مفسران و قرآن شناسان از آغاز کاوشهاى تفسیرى و قرآن شناسانه خود درباره حروف مقطعه قرآن به بحث و بررسى پرداخته ، آراء و احتمالهاى گوناگونى ابراز داشته اند که از قول و احتمال مى گذرد. ( 89) اکنون به نقل و نقد برخى از آنها مى پردازیم .
راى یکم
حروف مقطعه از متشابهاتى است که علم آن مخصوص خداى سبحان است و درک آن میسور غیر خدا نیست ، ( 90) چنانکه خداى سبحان مى فرماید: هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاءتاویله و ما یعلم تاویله و ما یعلم تاویله الا الله ... ( 91) پاسخ : حروف مقطعه قرآن را نمى توان از متشابهات به شمار آورد؛ زیرا متشابه آیه اى است که مى تواند دلالت بر معنایى روشن داشته باشد یا مى توان از آن معنایى را استظهار کرد، لیکن آن معنا، باطل حق نما و پیروى از آن فتنه انگیز باشد، در حالى که حروف مقطعه چنین نیست ، یعنى معنى حروف مزبور روشن نیست .
توضیح این که ، در قرآن کریم واژه متشابه گاهى به معناى شبیه است ، چنانکه درباره میوه ها مى فرماید: متشابها و غیر متشابه ؛ ( 92) میوه هاى یک باغ با این که از زمین ، آب ، نور، هوا، حرارت و باغبان واحد برخوردار است ، برخى یکسان و شبیه هم است و برخى بى شباهت به یکدیگر. در ابتداى سوره زمر نیز تشابه به این معنا (همگونى و شباهت ) را وصف سراسر قرآن شمرده است : الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها؛ ( 93) آیات قرآن کریم در کلام حق بودن ، اعجاز، برهانى بودن و حکمت بودن همگون و شبیه است .
اما تشابهى که در طلیعه سوره آل عمران مطرح است ، وصف برخى از آیات قرآن و بدین معناست که برخى آیات قرآن داراى چند معناست که بعضى از معانى آن سالم و بخى شبهه انگیز است و به عبارتى دیگر، باطل حق نماست ؛ چون شبیه مراد متکلم است ، ولى مراد متکلم نیست ؛ چنانکه حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) درباره شبهه مى فرماید: و انما سمیت الشبهه شبهه الانها تشبه الحق .... ( 94)
متشابه به معنایى که ذکر شده از نسخ دلالتهاى لفظى است . بدین معنا که لفظ گاهى در معناى حق ظهور دارد، ولى گاهى محتمل بین چند معناست که برخى حق و برخى باطل است و حروف مقطعه چون مدلولش روشن نیست تا شبهه انگیز و پیروى آن فتنه انگیز باشد از متشابه (آیه اى که مدلول روشنى دارد ولى باطل حق نماست ) به شمار نمى آید.
افزون بر این ، حتى اگر حروف مزبور از متشابهات نیز باشد، تفسیرپذیر است و نمى توان گفت از امورى است که خداوند علم آن را براى خود برگزیده و دیگران از فهم آن عاجزند؛ زیرا مفسران مى توانند با ارجاع آنها به محکمات آنها را تفسیر کنند؛ محکمات ، مادر و سامان بخش متشابهات است و هر متشابهى در دامان محکمات معناى راستین خود را باز مى یابد و تفسیر مى پذیرد و آنچه علمش مخصوص ذات اقدس الهى است و غیر از خدا کسى آن را نمى داند تاویل متشابه است ، نه تفسیر آن : واخر متشابهات ...و لا یعلم تاویله الا الله ... ( 95)
تذکر: امورى که علمش مخصوص خداى سبحان یا معصومان (علیهم السلام ) است ، دو قسم است : قسم اول علومى است که خداوند یا معصومان (علیهم السلام ) است ، دو قسم است : قسم اول علومى است که خداوند یا معصومان (علیهم السلام ) به غیر خود تعلیم نکرده اند و دیگران نه توان درک آن را دارند و نه مکلف به آن هستند؛ مانند اسماء مستاثره . البته در آن تامل است که آیا خداوند آنها را به معصومین (علیهم