پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

دانلود پاورپوینت , مقاله, تحقیق, مبانی وپیشینه تحقیق, جزوه, طرح درس دروس دبستان, خلاصه کتاب , نمونه سوالات کارشناسی و ارشد ,قالب و افزونه وردپرس
پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

دانلود پاورپوینت , مقاله, تحقیق, مبانی وپیشینه تحقیق, جزوه, طرح درس دروس دبستان, خلاصه کتاب , نمونه سوالات کارشناسی و ارشد ,قالب و افزونه وردپرس

سیدا دانلود مقاله در مورد داستان گل مریم 124 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-داستان-گل-مریم-124-ص
دانلود مقاله در مورد داستان گل مریم 124 ص
فرمت فایل دانلودی: .zip
فرمت فایل اصلی: .doc
تعداد صفحات: 156
حجم فایل: 73 کیلوبایت
قیمت: 6000 تومان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 156 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏به نام خدا
‏گل مریم
‏وفا کنیم وملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
‏(حافظ)
‏این یک داستان نیست ، یک خواب هم نیست ، یک زندگی است آن هم واقعی واقعی . . .
‏در سال1340درخانواده ایی متوسّط و مهربان به دنیا آمدم . پدرم کارمند ساده دریک ادارة دولتی بود . من فرزند سوّم خانواده بودم و آخرین فرزند ، آنها اسمم را ، ارمغان نهادند زیرا من را هدیه ای از طرف خدا می دانستند . برادربزرگم نامش علی بود و خواهرم ارغوان نام داشت . مرور زمان و کودکی را چون ابر و باد که درگذرند ، درک نکردم ، تا به سن هفت سالگی رسیدم . پدرو مادرم سعی فراوان در تربیت صحیح ما فرزندانشان می نمودند ومن را دریکی از بهترین و نزدیکترین مدارس آن زمان ، نام نویسی کردند . روز اوّل مدرسه گویی طوفانی در دلم به پا شده بود . صبح موقعی که با مادرم برای مدرسه رفتن آماده شده بودیم ، خانم همسایة دیوار به دیوار ما نیز از خانه اشان بیرون آمد . آنها شروع به صحبت و احوال پرسی با هم کردند و من یک پسربچّة ، تقریباْ هم سن و سال خودم را دیدم ، که خودش را پشت مادرش پنهان می کرد . خانم همسایه دست پسرش را گرفت و از پشت سرش او را به جلو آورد و نزدیک من شد . آن پسرکه تا به حال او را ندیده بودم ، همکلاسی من بود . مادرم گفت : ارمغان خانم این آقا پسر خجالتی همکلاسی توست . او به سمت من آمد و سلام کرد . پاک ماتم برده بود . مادرم گفت : ارمغان خانم ، جواب سلام یادت رفته؟
‏با دستپاچگی گفتم : سلام . جلو آمد و گفت : اسم من ارسلانه و دستم را محکم گرفت . دستهایش سرد ، سرد بود ولی برعکس ، دستهای من گویِ آتش . این اوّلین پیوند من و ارسلان بود . گویی طنابی محکم ، دستهای ما را به هم گره زده بود . درکلاس درس نیز دریک میز و نیمکت بودیم ، امّا ما تنها نبودیم ، یک پسردیگرکه بعداْ فهمیدم ، نامش امیراست و او نیز در همسایگی ما زندگی می کند ، با ما درهمان نیکمت می نشست . امیر پسر خجالتی و محجوب بود . جالب این بود که پدرهردو نفر ، آنها در یک صانحة تصادف کشته شده بودند و هر دوی آنها یتیم بودند .
‏ثلثها یکی بعد از دیگری گذشت و من و ارسلان و امیر در یک نیکمت با هم رقابت می کردیم . ثلث آخر ، من شاگرد اوّل ، ارسلان شاگرد دوّم و امیر سوّم شدیم .
‏روزیکه کارنامه هایمان را به خانه می بردیم ، برایم اتّفاقی افتاد . هنگامی که با خوشحالی کارنامه ام را در دستم گرفته بودم و از جوی آبی پریدم ، ناگهان کارنامه از دستم رها شد و به آب افتاد . نمی دانستم که چه کار کنم ولی ارسلان و امیر را دیدم ، که هر دو به دنبال آن می دوند و ارسلان خودش را به آب انداخت . آنرا زودتر از آب گرفت و برایم آورد . کارنامه ام خیس ، خیس شده بود . ارسلانم خیس خیس شده بود . چشمانم که به کارنامة خیس شده افتاد ، شروع به گریه کردم . ارسلان اشکهایم را با دستانش پاک کرد و گفت : حالا که طوری نشده ، این جور مثل دُخترای لوس گریه می کنی ، الآن با تو میایم خونه تون و ماجرا رو برای مامانِت تعریف می کنیم .
‏ولی من با بغض درگلو گفتم : لازم نکرده ، خودم زبون دارم که تعریف کنم و با شتاب به سمت خانه دَویدم . ارسلان و امیر ، هر دو با هم داد زدند ، صبرکن و بعد ازمن شروع به دویدن کردند ، گویی مسابقه ای بین من ، ارسلان و امیر بود . من زودتر به خانه رسیدم و دَر زدم . دوباره در زدم . صدای مادرم را شنیدم که می گفت : اُمَدم بابا اُمَدم چه خبره ؟ تا در را باز کرد ، پریدم تو بغلش وشروع به گریه کردن کردم . مادرم اوّل تعجّب کرد و بعد با دستان پُر مِهرش ، سرم را نوازش کرد وگفت : خُب ارمغان خانم می گی چی شده یا نه ؟
‏برگشتم به صورت مادرم نگاه کردم و کارنامة خیس را به او نشان دادم . مادرم با تعجب نگاهی به کارنامه کرد و دید ، مُهر قبولی و شاگرد اوّلی من ، کمی آب خورده .
‏شروع به خندیدن کرد و به من نگاه کرد و گفت : فِکه کنم ، این قدرخوشحال شدی که یک شکم سیر روی کارنامه گریه کردی .
‏ناگهان ارسلان و امیر سررسیدند . هردو نفس نفس زنان سلام کردند ، مادرم جواب آنها را داد .
‏بعد ، هردو با هم شروع به تعریف ماجرا کردند ، مادرم که ماجرا را شنید ، خندید و از آنها تشکّر کرد . من با غرور رو به مادرم کردم و گفتم : تشکّر دیگه لازم نیست و دررا محکم بستم . مادرم از این کار من خیلی ناراحت شد و به من گفت : تو باید از اونا تشکّر می کردی . مخصوصاْ از ارسلان .
‏تابستان آن سال ، با تمام گرمایش ، به اندازة ذوب یک قالب یخ کوتاه بود . خیلی زود دوباره پاییزشد و فصل مدرسه ها . بعداز ثبت نام و تعیین کلاس ، فهمیدم با هردو نفر آنها دریک کلاس هستم . روز اوّل مدرسه مادرم با من نیامد . او مرا از زیرآیینه و قرآن رَدکرد و صورتم را بوسید و گفت : دخترم امسال ام سعی خودتو رو بکن ، تا مثل پارسال شاگرد اوّل بشی . من هم به او قول دادم و از خانه بیرون آمدم . ارسلان و امیر هم ازخانه هایشان بیرون آمدند . امیر و ارسلان که سرتاسر تابستان گذشته را با هم بودند ، به هم سلام کردند و به سوی من آمدند . من که تابستان گذشته ، آنها را ندیده بودم ، پشت به آنها کرده و به سمت مدرسه به راه افتادم . هردو تا من را دیدند ، شروع به دویدن کردند ، تا به من رسیدند . سلام کردند .

 

دانلود فایل
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.

خرید کاندوم دانشجویی

سیدا دانلود مقاله در مورد سوره مریم 142 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-سوره-مریم-142-ص
دانلود مقاله در مورد سوره مریم 142 ص
فرمت فایل دانلودی: .zip
فرمت فایل اصلی: .doc
تعداد صفحات: 176
حجم فایل: 108 کیلوبایت
قیمت: 6000 تومان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 176 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏2
‏مقدمه
‏این سوره در مکه نازل شده و 98 آیه است
‏محتواى سوره
‏این سوره از نظر محتوا داراى چندین بخش مهم است :
‏1- ‏مهمترین بخش این سوره را قسمتى از سرگذشت زکریا و مریم و حضرت مسیح (علیه السلام ) و یحیى و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و بعضى دیگر از پیامبران بزرگ الهى ، تشکیل مى دهد که داراى نکات تربیتى خاصى است .
‏2- ‏قسمت دیگرى از این سوره که بعد از بخش نخست مهمترین بخش ‍ را تشکیل مى دهد مسائل مربوط به قیامت و چگونگى رستاخیز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهیزکاران و مانند آنست .
‏3- ‏بخش دیگر مواعظ و نصائحى است که در واقع مکمل بخشهاى گذشته مى باشد.
‏4- ‏بالاخره آخرین بخش ، اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مساله شفاعت است که مجموعا برنامه تربیتى مؤ ثرى را براى سوق نفوس انسانى به ایمان و پاکى و تقوا تشکیل مى دهد.
‏فضیلت سوره از پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل شده است که هر کس این سوره را بخواند به تعداد کسانى که زکریا را تصدیق یا تکذیب کردند و همچنین یحیى و مریم و عیسى و موسى و هارون و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسماعیل ، آرى به تعداد هر یک از آنها خداوند ده حسنه به او مى دهد، همچنین به تعداد کسانى که (به دروغ‏ ‏و تهمت ) براى خدا فرزندى قائل شدند و نیز به تعداد کسانى که فرزند قائل نشدند.
‏در حقیقت این حدیث دعوت به تلاش و کوشش در دو خط مختلف مى کند: خط حمایت از پیامبران و پاکان و نیکان ، و خط مبارزه با مشرکان و منحرفان و آلودگان ، زیرا مى دانیم این ثوابهاى بزرگ را به کسانى نمى دهند که تنها الفاظ را بخوانند و عملى بر طبق آن انجام ندهند، بلکه این الفاظ مقدس مقدمه اى است براى عمل .
‏در حدیث دیگرى از امام صادق ( علیه السلام ) مى خوانیم هر کس ‍ مداومت بخواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى نیاز مى کند
‏2
.
‏این غنا و بى نیازى مسلما بازتابى است از پیاده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعکاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.
‏سوره مریم
‏آیه 1 - 6
‏آیه و ترجمه
‏بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ کهیعص (1) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیَّا(2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا(3) قَالَ رَب إِنى وَهَنَ الْعَظمُ مِنى وَ اشتَعَلَ الرَّأْس شیْباً وَ لَمْ أَکن بِدُعَائک رَب شقِیًّا(4) وَ إِنى خِفْت الْمَوَلىَ مِن وَرَاءِى وَ کانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً فَهَب لى مِن لَّدُنک وَلِیًّا(5) یَرِثُنى وَ یَرِث مِنْ ءَالِ یَعْقُوب وَ اجْعَلْهُ رَب رَضِیًّا(6(
‏بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
‏ترجمه :
‏1- ‏کهیعص
‏3
‏2- ‏این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا.
‏3- ‏در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت ) خواند.
‏4- ‏گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیرى تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم .
‏5- ‏و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسدارى از آئین تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است ، تو به قدرتت جانشینى به من ببخش .
‏6- ‏که وارث من و آل یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده .
‏تفسیر:
‏دعاى گیراى زکریا
‏بار دیگر به حروف مقطعه در آغاز این سوره برخورد مى کنیم (کهیعص‏)
‏و از آنجا که تفسیر این حروف مقطعه را به طور مشروح در آغاز سه سوره مختلف قرآن در گذشته (سوره بقره و آل عمران و اعراف ) بطور مشروح بحث کرده ایم در اینجا نیازى به تکرار نمى بینیم .
‏آنچه لازم است در اینجا اضافه کنیم این است که در خصوص حروف مقطعه این سوره دو دسته از روایات در منابع اسلامى دیده مى شود: نخست روایاتى است که هر یک از این حروف را اشاره به یکى از اسماء
‏بزرگ خداوند (اسماء الحسنى ) مى داند ((کاف )) اشاره به ((کافى )) که از اسماء بزرگ خداوند است ، و ((ه )) اشاره به ((هادى ))، و ((یاء)) اشاره به ((ولى ))، و ((عین )) اشاره به ((عالم )) و ((ص )) اشاره به ((صادق الوعد)) (کسى که در وعده خود صادق است ).
‏دوم روایاتى است که این حروف مقطعه را به داستان قیام امام حسین ( علیه السلام ) در کربلا تفسیر کرده است : ((کاف )) اشاره به ((کربلا)) ((هاء)) اشاره به ((هلاک خاندان پیامبر)) (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ((یاء)) به ((یزید)) و ((عین )) به مسئله ((عطش )) و ((صاد)) به ((صبر و استقامت )) حسین و یاران جانبازش .
‏5
‏البته همانگونه که گفته ایم آیات قرآن تاب معانى مختلفى را دارد و گاه مفاهیمى را از گذشته و آینده بیان مى کند که در عین تنوع منافاتى هم با هم ندارند در حالى که اگر معنى را منحصر به یک تفسیر کنیم ممکن است از نظر وضع نزول آیه و زمان آن گرفتار اشکالاتى بشویم .
‏بعد از ذکر حروف مقطعه ، نخستین سخن از داستان زکریا ( علیه السلام ) شروع مى شود و مى فرماید: این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا (ذکر رحمة ربک عبده زکریا).
‏در آن هنگام که از نداشتن فرزندى ، سخت ناراحت و غمناک بود، رو به درگاه خدا آورد ((آنگاه در خلوتگاه و آنجا که صدایش را دیگرى نمى شنید، پروردگارش را خواند)) (اذ نادى ربه نداء خفیا(
‏گفت : پروردگارا! استخوانهاى من که ستون پیکر من و محکمترین اعضاى تن من است سستى گرفته (قال رب انى وهن العظم منى ‏).
‏((‏و شعله هاى پیرى تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است )) (و اشتعل الراس شیبا‏.)
‏تشبیه آثار پیرى به شعله اى که تمام سر را فرا مى گیرد، تشبیه جالبى است زیرا از یکسو خاصیت شعله آتش این است که زود گسترده مى شود و هر چه در اطراف آنست فرا مى گیرد، و از سوى دیگر شعله هاى آتش درخشندگى خاصى دارد و از دور جلب توجه مى کند، و از سوى سوم هنگامى که آتش محلى را فرا گرفت چیزى که از آن باقى مى ماند همان خاکسترها است .
‏((‏زکریا)) فراگیرى پیرى و سفیدى تمام موى سرش را، به شعله ور شدن آتش و درخشندگى آن ، و خاکستر سفیدى را که بر جاى مى گذارد، تشبیه کرده است و این تشبیهى است بسیار رسا و زیبا.
‏سپس مى افزاید: ((پروردگارا من هرگز در دعاهائى که کرده ام از درگاه تو محروم باز نگشتم )) (و لم اکن بدعائک رب شقیا‏.)
‏تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادى و هیچگاه محرومم نساخته اى ، اکنون که پیر و ناتوان شده ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمائى و نومید بازنگردانى

 

دانلود فایل
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.

خرید کاندوم دانشجویی

دانلود دانلود مقاله در مورد داستان گل مریم 124 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-داستان-گل-مریم-124-ص
دانلود مقاله در مورد داستان گل مریم 124 ص
فرمت فایل دانلودی: .zip
فرمت فایل اصلی: .doc
تعداد صفحات: 156
حجم فایل: 73 کیلوبایت
قیمت: 6000 تومان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 156 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏به نام خدا
‏گل مریم
‏وفا کنیم وملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
‏(حافظ)
‏این یک داستان نیست ، یک خواب هم نیست ، یک زندگی است آن هم واقعی واقعی . . .
‏در سال1340درخانواده ایی متوسّط و مهربان به دنیا آمدم . پدرم کارمند ساده دریک ادارة دولتی بود . من فرزند سوّم خانواده بودم و آخرین فرزند ، آنها اسمم را ، ارمغان نهادند زیرا من را هدیه ای از طرف خدا می دانستند . برادربزرگم نامش علی بود و خواهرم ارغوان نام داشت . مرور زمان و کودکی را چون ابر و باد که درگذرند ، درک نکردم ، تا به سن هفت سالگی رسیدم . پدرو مادرم سعی فراوان در تربیت صحیح ما فرزندانشان می نمودند ومن را دریکی از بهترین و نزدیکترین مدارس آن زمان ، نام نویسی کردند . روز اوّل مدرسه گویی طوفانی در دلم به پا شده بود . صبح موقعی که با مادرم برای مدرسه رفتن آماده شده بودیم ، خانم همسایة دیوار به دیوار ما نیز از خانه اشان بیرون آمد . آنها شروع به صحبت و احوال پرسی با هم کردند و من یک پسربچّة ، تقریباْ هم سن و سال خودم را دیدم ، که خودش را پشت مادرش پنهان می کرد . خانم همسایه دست پسرش را گرفت و از پشت سرش او را به جلو آورد و نزدیک من شد . آن پسرکه تا به حال او را ندیده بودم ، همکلاسی من بود . مادرم گفت : ارمغان خانم این آقا پسر خجالتی همکلاسی توست . او به سمت من آمد و سلام کرد . پاک ماتم برده بود . مادرم گفت : ارمغان خانم ، جواب سلام یادت رفته؟
‏با دستپاچگی گفتم : سلام . جلو آمد و گفت : اسم من ارسلانه و دستم را محکم گرفت . دستهایش سرد ، سرد بود ولی برعکس ، دستهای من گویِ آتش . این اوّلین پیوند من و ارسلان بود . گویی طنابی محکم ، دستهای ما را به هم گره زده بود . درکلاس درس نیز دریک میز و نیمکت بودیم ، امّا ما تنها نبودیم ، یک پسردیگرکه بعداْ فهمیدم ، نامش امیراست و او نیز در همسایگی ما زندگی می کند ، با ما درهمان نیکمت می نشست . امیر پسر خجالتی و محجوب بود . جالب این بود که پدرهردو نفر ، آنها در یک صانحة تصادف کشته شده بودند و هر دوی آنها یتیم بودند .
‏ثلثها یکی بعد از دیگری گذشت و من و ارسلان و امیر در یک نیکمت با هم رقابت می کردیم . ثلث آخر ، من شاگرد اوّل ، ارسلان شاگرد دوّم و امیر سوّم شدیم .
‏روزیکه کارنامه هایمان را به خانه می بردیم ، برایم اتّفاقی افتاد . هنگامی که با خوشحالی کارنامه ام را در دستم گرفته بودم و از جوی آبی پریدم ، ناگهان کارنامه از دستم رها شد و به آب افتاد . نمی دانستم که چه کار کنم ولی ارسلان و امیر را دیدم ، که هر دو به دنبال آن می دوند و ارسلان خودش را به آب انداخت . آنرا زودتر از آب گرفت و برایم آورد . کارنامه ام خیس ، خیس شده بود . ارسلانم خیس خیس شده بود . چشمانم که به کارنامة خیس شده افتاد ، شروع به گریه کردم . ارسلان اشکهایم را با دستانش پاک کرد و گفت : حالا که طوری نشده ، این جور مثل دُخترای لوس گریه می کنی ، الآن با تو میایم خونه تون و ماجرا رو برای مامانِت تعریف می کنیم .
‏ولی من با بغض درگلو گفتم : لازم نکرده ، خودم زبون دارم که تعریف کنم و با شتاب به سمت خانه دَویدم . ارسلان و امیر ، هر دو با هم داد زدند ، صبرکن و بعد ازمن شروع به دویدن کردند ، گویی مسابقه ای بین من ، ارسلان و امیر بود . من زودتر به خانه رسیدم و دَر زدم . دوباره در زدم . صدای مادرم را شنیدم که می گفت : اُمَدم بابا اُمَدم چه خبره ؟ تا در را باز کرد ، پریدم تو بغلش وشروع به گریه کردن کردم . مادرم اوّل تعجّب کرد و بعد با دستان پُر مِهرش ، سرم را نوازش کرد وگفت : خُب ارمغان خانم می گی چی شده یا نه ؟
‏برگشتم به صورت مادرم نگاه کردم و کارنامة خیس را به او نشان دادم . مادرم با تعجب نگاهی به کارنامه کرد و دید ، مُهر قبولی و شاگرد اوّلی من ، کمی آب خورده .
‏شروع به خندیدن کرد و به من نگاه کرد و گفت : فِکه کنم ، این قدرخوشحال شدی که یک شکم سیر روی کارنامه گریه کردی .
‏ناگهان ارسلان و امیر سررسیدند . هردو نفس نفس زنان سلام کردند ، مادرم جواب آنها را داد .
‏بعد ، هردو با هم شروع به تعریف ماجرا کردند ، مادرم که ماجرا را شنید ، خندید و از آنها تشکّر کرد . من با غرور رو به مادرم کردم و گفتم : تشکّر دیگه لازم نیست و دررا محکم بستم . مادرم از این کار من خیلی ناراحت شد و به من گفت : تو باید از اونا تشکّر می کردی . مخصوصاْ از ارسلان .
‏تابستان آن سال ، با تمام گرمایش ، به اندازة ذوب یک قالب یخ کوتاه بود . خیلی زود دوباره پاییزشد و فصل مدرسه ها . بعداز ثبت نام و تعیین کلاس ، فهمیدم با هردو نفر آنها دریک کلاس هستم . روز اوّل مدرسه مادرم با من نیامد . او مرا از زیرآیینه و قرآن رَدکرد و صورتم را بوسید و گفت : دخترم امسال ام سعی خودتو رو بکن ، تا مثل پارسال شاگرد اوّل بشی . من هم به او قول دادم و از خانه بیرون آمدم . ارسلان و امیر هم ازخانه هایشان بیرون آمدند . امیر و ارسلان که سرتاسر تابستان گذشته را با هم بودند ، به هم سلام کردند و به سوی من آمدند . من که تابستان گذشته ، آنها را ندیده بودم ، پشت به آنها کرده و به سمت مدرسه به راه افتادم . هردو تا من را دیدند ، شروع به دویدن کردند ، تا به من رسیدند . سلام کردند .

 

دانلود فایل
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.

دانلود تحقیق و پاورپوینت

فروشگاه فایل

دانلود دانلود مقاله در مورد سوره مریم 142 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-سوره-مریم-142-ص
دانلود مقاله در مورد سوره مریم 142 ص
فرمت فایل دانلودی: .zip
فرمت فایل اصلی: .doc
تعداد صفحات: 176
حجم فایل: 108 کیلوبایت
قیمت: 6000 تومان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 176 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏2
‏مقدمه
‏این سوره در مکه نازل شده و 98 آیه است
‏محتواى سوره
‏این سوره از نظر محتوا داراى چندین بخش مهم است :
‏1- ‏مهمترین بخش این سوره را قسمتى از سرگذشت زکریا و مریم و حضرت مسیح (علیه السلام ) و یحیى و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و بعضى دیگر از پیامبران بزرگ الهى ، تشکیل مى دهد که داراى نکات تربیتى خاصى است .
‏2- ‏قسمت دیگرى از این سوره که بعد از بخش نخست مهمترین بخش ‍ را تشکیل مى دهد مسائل مربوط به قیامت و چگونگى رستاخیز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهیزکاران و مانند آنست .
‏3- ‏بخش دیگر مواعظ و نصائحى است که در واقع مکمل بخشهاى گذشته مى باشد.
‏4- ‏بالاخره آخرین بخش ، اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مساله شفاعت است که مجموعا برنامه تربیتى مؤ ثرى را براى سوق نفوس انسانى به ایمان و پاکى و تقوا تشکیل مى دهد.
‏فضیلت سوره از پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل شده است که هر کس این سوره را بخواند به تعداد کسانى که زکریا را تصدیق یا تکذیب کردند و همچنین یحیى و مریم و عیسى و موسى و هارون و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسماعیل ، آرى به تعداد هر یک از آنها خداوند ده حسنه به او مى دهد، همچنین به تعداد کسانى که (به دروغ‏ ‏و تهمت ) براى خدا فرزندى قائل شدند و نیز به تعداد کسانى که فرزند قائل نشدند.
‏در حقیقت این حدیث دعوت به تلاش و کوشش در دو خط مختلف مى کند: خط حمایت از پیامبران و پاکان و نیکان ، و خط مبارزه با مشرکان و منحرفان و آلودگان ، زیرا مى دانیم این ثوابهاى بزرگ را به کسانى نمى دهند که تنها الفاظ را بخوانند و عملى بر طبق آن انجام ندهند، بلکه این الفاظ مقدس مقدمه اى است براى عمل .
‏در حدیث دیگرى از امام صادق ( علیه السلام ) مى خوانیم هر کس ‍ مداومت بخواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى نیاز مى کند
‏2
.
‏این غنا و بى نیازى مسلما بازتابى است از پیاده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعکاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.
‏سوره مریم
‏آیه 1 - 6
‏آیه و ترجمه
‏بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ کهیعص (1) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیَّا(2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا(3) قَالَ رَب إِنى وَهَنَ الْعَظمُ مِنى وَ اشتَعَلَ الرَّأْس شیْباً وَ لَمْ أَکن بِدُعَائک رَب شقِیًّا(4) وَ إِنى خِفْت الْمَوَلىَ مِن وَرَاءِى وَ کانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً فَهَب لى مِن لَّدُنک وَلِیًّا(5) یَرِثُنى وَ یَرِث مِنْ ءَالِ یَعْقُوب وَ اجْعَلْهُ رَب رَضِیًّا(6(
‏بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
‏ترجمه :
‏1- ‏کهیعص
‏3
‏2- ‏این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا.
‏3- ‏در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت ) خواند.
‏4- ‏گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیرى تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم .
‏5- ‏و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسدارى از آئین تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است ، تو به قدرتت جانشینى به من ببخش .
‏6- ‏که وارث من و آل یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده .
‏تفسیر:
‏دعاى گیراى زکریا
‏بار دیگر به حروف مقطعه در آغاز این سوره برخورد مى کنیم (کهیعص‏)
‏و از آنجا که تفسیر این حروف مقطعه را به طور مشروح در آغاز سه سوره مختلف قرآن در گذشته (سوره بقره و آل عمران و اعراف ) بطور مشروح بحث کرده ایم در اینجا نیازى به تکرار نمى بینیم .
‏آنچه لازم است در اینجا اضافه کنیم این است که در خصوص حروف مقطعه این سوره دو دسته از روایات در منابع اسلامى دیده مى شود: نخست روایاتى است که هر یک از این حروف را اشاره به یکى از اسماء
‏بزرگ خداوند (اسماء الحسنى ) مى داند ((کاف )) اشاره به ((کافى )) که از اسماء بزرگ خداوند است ، و ((ه )) اشاره به ((هادى ))، و ((یاء)) اشاره به ((ولى ))، و ((عین )) اشاره به ((عالم )) و ((ص )) اشاره به ((صادق الوعد)) (کسى که در وعده خود صادق است ).
‏دوم روایاتى است که این حروف مقطعه را به داستان قیام امام حسین ( علیه السلام ) در کربلا تفسیر کرده است : ((کاف )) اشاره به ((کربلا)) ((هاء)) اشاره به ((هلاک خاندان پیامبر)) (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ((یاء)) به ((یزید)) و ((عین )) به مسئله ((عطش )) و ((صاد)) به ((صبر و استقامت )) حسین و یاران جانبازش .
‏5
‏البته همانگونه که گفته ایم آیات قرآن تاب معانى مختلفى را دارد و گاه مفاهیمى را از گذشته و آینده بیان مى کند که در عین تنوع منافاتى هم با هم ندارند در حالى که اگر معنى را منحصر به یک تفسیر کنیم ممکن است از نظر وضع نزول آیه و زمان آن گرفتار اشکالاتى بشویم .
‏بعد از ذکر حروف مقطعه ، نخستین سخن از داستان زکریا ( علیه السلام ) شروع مى شود و مى فرماید: این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا (ذکر رحمة ربک عبده زکریا).
‏در آن هنگام که از نداشتن فرزندى ، سخت ناراحت و غمناک بود، رو به درگاه خدا آورد ((آنگاه در خلوتگاه و آنجا که صدایش را دیگرى نمى شنید، پروردگارش را خواند)) (اذ نادى ربه نداء خفیا(
‏گفت : پروردگارا! استخوانهاى من که ستون پیکر من و محکمترین اعضاى تن من است سستى گرفته (قال رب انى وهن العظم منى ‏).
‏((‏و شعله هاى پیرى تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است )) (و اشتعل الراس شیبا‏.)
‏تشبیه آثار پیرى به شعله اى که تمام سر را فرا مى گیرد، تشبیه جالبى است زیرا از یکسو خاصیت شعله آتش این است که زود گسترده مى شود و هر چه در اطراف آنست فرا مى گیرد، و از سوى دیگر شعله هاى آتش درخشندگى خاصى دارد و از دور جلب توجه مى کند، و از سوى سوم هنگامى که آتش محلى را فرا گرفت چیزى که از آن باقى مى ماند همان خاکسترها است .
‏((‏زکریا)) فراگیرى پیرى و سفیدى تمام موى سرش را، به شعله ور شدن آتش و درخشندگى آن ، و خاکستر سفیدى را که بر جاى مى گذارد، تشبیه کرده است و این تشبیهى است بسیار رسا و زیبا.
‏سپس مى افزاید: ((پروردگارا من هرگز در دعاهائى که کرده ام از درگاه تو محروم باز نگشتم )) (و لم اکن بدعائک رب شقیا‏.)
‏تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادى و هیچگاه محرومم نساخته اى ، اکنون که پیر و ناتوان شده ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمائى و نومید بازنگردانى

 

دانلود فایل
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.

دانلود تحقیق و پاورپوینت

فروشگاه فایل