پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

دانلود پاورپوینت , مقاله, تحقیق, مبانی وپیشینه تحقیق, جزوه, طرح درس دروس دبستان, خلاصه کتاب , نمونه سوالات کارشناسی و ارشد ,قالب و افزونه وردپرس
پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

پادشاه سئو| دانلود پاورپوینت, مقاله, تحقیق, جزوه,قالب و افزونه وردپرس

دانلود پاورپوینت , مقاله, تحقیق, مبانی وپیشینه تحقیق, جزوه, طرح درس دروس دبستان, خلاصه کتاب , نمونه سوالات کارشناسی و ارشد ,قالب و افزونه وردپرس

دانلود تحقیق مقایسه ابن سینا و ملاصدرا

دانلود تحقیق مقایسه ابن سینا و ملاصدرا

دانلود تحقیق مقایسه ابن سینا و ملاصدرا

دسته بندیتاریخ و ادبیات
فرمت فایلdoc
حجم فایل147 کیلو بایت
تعداد صفحات72
برای دانلود فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

ابن‌ سینا، نظام‌ فلسفی‌ نوین‌ خود را که‌ قصد داشته‌ است‌ آن‌ را به‌ پایان‌ برساند «حکمت‌ یا فلسفه مشرقی‌» نامیده‌ است‌. درباره این‌ فلسفه مشرقی‌ از سوی‌ پژوهشگران‌ سالهاست‌ که‌ نظرهای‌ بسیار اظهار شده‌ است‌. این‌ مسأله‌ نخستین‌ بار از سوی‌ خاورشناس‌ ایتالیایی‌ نالینو در مقاله‌ای‌ به‌ عنوان‌ «فلسفه مشرقی‌ یا اشراقی‌ ابن‌ سینا» در نشریه ایتالیایی‌ «مجله مطالعات‌ خاوری‌» مطرح‌ گردید. [۲] نویسنده‌ در این‌ مقاله‌ نشان‌ می‌دهد که‌ نزد ابن‌ سینا، سخن‌ بر سر «فلسفه مشرقی‌» است‌ نه‌ «اشراقی‌«

منطق‌ المشرقیین‌

از سوی‌ دیگر، ابن‌ سینا در مقدمه‌ بر منطق‌ المشرقیین‌ نیز درباره طرح‌ فلسفه مشرقی‌ خود گفتاری‌ دارد که‌ مضمون‌ آن‌ چنین‌ است‌ « همت‌ ما را بر آن‌ داشت‌ که‌ گفتاری‌ گرد آوریم‌ درباره آنچه‌ اهل‌ بحث‌ در آن‌ اختلاف‌ دارند، بی‌آنکه‌ در این‌ رهگذر دچار تعصّب‌ ، هوس‌ ، عادت‌ یا رسم‌ معمول‌ شویم‌. یا بیم‌ داشه‌ باشیم‌ از انحراف‌ از آنچه‌ دانشجویان‌ کتابهای‌ یونانیان‌ از روی‌ غفلت‌ یا کمی‌ فهم‌ بدان‌ خو گرفته‌اند، یا بدان‌ سبب‌ که‌ از ما سخنانی‌ می‌شنوند که‌ آنها را در کتابهایی‌ آورده‌ایم‌ که‌ برای‌ عامیان‌ از متفلسفان‌ شیفته مشاییان‌ تألیف‌ کرده‌ایم‌، یعنی‌ کسانی‌ که‌ می‌پندارند خداوند تنها ایشان‌ را هدایت‌ کرده‌ است‌ و کسی‌ جز آنان‌ از رحمت‌ وی‌ برخوردار نیست‌. ما این‌ کار را با اعتراف‌ به‌ فضل‌ شایسته‌ترین‌ پیشینیان‌ ایشان‌ (یعنی‌ ارسطو) انجام‌ می‌دهیم‌، از آن‌ رو که‌ وی‌ از نکاتی‌ آگاه‌ شده‌ است‌ که‌ همگنان‌ و استادان‌ وی‌ از آن‌ها غافل‌ بوده‌اند و نیز اقسام‌ دانشها را از یکدیگر جدا کرده‌ و آن‌ها را بهتر از ایشان‌ مرتب‌ کرده‌ است‌ و در بسیاری‌ از چیزها حقیقت‌ را دریافته‌ و در اکثر دانشها به‌ اصول‌ درست‌ و پربار پی‌ برده‌ است‌ و انسانها را از آنچه‌ پیشینیان‌ و مردم‌ سرزمینش‌ بیان‌ کرده‌ بودند، آگاه‌ ساخته‌ است‌ و این‌ بیشینه آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ یک‌ انسان‌ که‌ برای‌ نخستین‌ بار دست‌ به‌ جدا کردن‌ امور درهم‌ آمیخته‌ و به‌ سامان‌ کردن‌ چیزهای‌ تباه‌ شده‌ می‌زند، بدان‌ توانایی‌ دارد و سزاوار است‌ که‌ کسانی‌ که‌ پس‌ از وی‌ می‌آیند، پراکندگیهای‌ او را گرد آورند و هر جا شکافی‌ در آنچه‌ او بنا کرده‌ است‌، می‌یابند، پر کنند و از اصولی‌ که‌ وی‌ عرضه‌ کرده‌ است‌، نتایج‌ فرعی‌ را به‌ دست‌ آورند. اما از کسانی‌ که‌ پس‌ از وی‌ (ارسطو) آمده‌اند، هیچ‌ کس‌ نتوانسته‌ است‌ از عهده آنچه‌ از او به‌ میراث‌ برده‌ است‌، برآید، بلکه‌ عمرش‌ در راه‌ فهمیدن‌ آنچه‌ وی‌ به‌ درستی‌ گفته‌ است‌، یا در تعصّب‌ ورزی‌ به‌ برخی‌ از خطاها یا کمبودهای‌ وی‌، سپری‌ شده‌ است‌ و نیز در همه عمر خود به‌ آنچه‌ پیشینیان‌ گفته‌اند، سرگرم‌ شده‌ و مهلت‌ آن‌ را نداشته‌ است‌ که‌ به‌ عقل‌ خود رجوع‌ کند، یا اگر هم‌ فرصتی‌ یافته‌ است‌، به‌ خود روا نمی‌داشته‌ است‌ که‌ به‌ سخنان‌ پیشینیان‌ چنان‌ بنگرد که‌ می‌توان‌ بر آن‌ها افزود یا آن‌ها را اصلاح‌ کرد با در آن‌ها بازنگری‌ کرد. اما برای‌ ما، از همان‌ آغاز اشتغال‌ به‌ آن‌ (یعنی‌ فلسفه‌) فهمیدن‌ آنچه‌ ایشان‌ گفته‌اند، آسان‌ بود و دور نیست‌ که‌ از سوی‌ غیر یونانیان‌ نیز دانشهایی‌ به‌ ما رسیده‌ باشد و زمانی‌ که‌ ما بدان‌ اشتغال‌ داشتیم‌ آغاز جوانی‌ ما بود و به‌ یاری‌ توفیق‌ الهی‌ در کوته‌ زمانی‌ توانستیم‌ آنچه‌ را که‌ پیشینیان‌ به‌ میراث‌ نهاده‌ بودند، دریابیم‌. سپس‌ همه آن‌ را با شاخه‌ای‌ از دانشی‌ که‌ یونانیان‌ آن‌ را منطق‌ می‌نامند (و دور نیست‌ که‌ نزد «مشرقیان‌» نام‌ دیگری‌ داشته‌ باشد) حرف‌ به‌ حرف‌ مقابله‌ کردیم‌ و از آنچه‌ (میان‌ آن‌ دو) موافق‌ است‌ یا ناموافق‌، آگاه‌ شدیم‌ و وضعیت‌ و وجه‌ هر چیزی‌ را جست‌ و جو کردیم‌ تا اینکه‌ درستی‌ آنچه‌ درست‌ بود و نادرستی‌ آنچه‌ نادرست‌ بود آشکار شد...، اما از آن‌جا که‌ مشتغلان‌ به‌ دانش‌ به‌ مشاییان‌ یونانی‌ سخت‌ وابسته‌ و دلبسته‌ بودند، ما خوش‌ نداشتیم‌ که‌ راه‌ مخالف‌ برویم‌ و با همگان‌ ناسازگاری‌ کنیم‌. بدین‌ سان‌ به‌ ایشان‌ پیوستیم‌ و نسبت‌ به‌ مشاییان‌ تعصب‌ ورزیدیم‌، زیرا ایشان‌ بیش‌ از گروههای‌ دیگر سزاوار تعصب‌ ورزیدنند. بنابراین‌ ما آنچه‌ را که‌ ایشان‌ خواهان‌ آن‌ بودند، ولی‌ کوتاهی‌ کرده‌ و به‌ مقصود نرسیده‌ بودند، کامل‌ کردیم‌ و از اشتباههای‌ ایشان‌ چشم‌ پوشیدیم‌ و آن‌ها را توجیه‌ کردیم‌، در حالی‌ که‌ از نقصان‌ آن‌ آگاه‌ بودیم‌ و اگر هم‌ با ایشان‌ آشکارا مخالفت‌ کردیم‌، در چیزهایی‌ بود که‌ تحمل‌ آن‌ امکان‌ نداشت‌. اما در بیش‌تر موارد، آن‌ خطاها را نادیده‌ انگاشتیم‌.

ملاصدرا باحتمال قوی در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شیراز بازگشته است. وی ثروت و املاک پدری بسیاری در شیراز داشت که ممکن است یکی از دلائل بازگشت او به شیراز، اداره آنها بوده است.

وی که سرمایهای بسیار و منبعی سرشار از دانش و بویژه فلسفه داشت و خود او با نوآوریهایش آراء جدیدی را ابراز نموده بود، در شیراز بساط تدریس را گسترانده و از اطراف شاگردان بسیاری گرد او آمده بودند. اما رقبای او که مانند بسیاری از فیلسوفان و متکلمان، از فلاسفه پیش از خود تقلید مینمودند، و از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر میدیدند یا بانگیزه دفاع از عقاید خود و شاید از روی حسادت، بنای بدرفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را بمسخره گرفتند و به او توهین روا داشتند.

این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمیساخت و از طرفی ایمان و دین و تقوای او به او اجازه عمل متقابل و معامله بمثل را نمیداد; از اینرو از شیراز بصورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود. این شهر مذهبی مدفن قدیسه معصومه دختر پیشوای هفتم شیعیان (امام موسی کاظم(علیه السلام)) از فرزندان و نوادگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و خواهر امام رضا(علیه السلام) پیشوای هشتم شیعه است و علما و مردان بزرگی نیز در آن شهر مدفونند و سابقه تاریخی طولانی بدنبال دارد. (بیش از پانزده قرن سابقه، و گفته میشود که پیش از اسلام نام آن کوریانا بوده است).

ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و بسبب گرما و بدی آب و هوا و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز به روستایی بنام کَهَکْ در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه اشرافی او در آن روستا هنوز باقی است.

افسردگی و شکست روحی ملاصدرا سبب گردید که تا مدتی درس و بحث را رها کند و همانگونه که خود وی در مقدمه کتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را به عبادت و روزه و ریاضت بگذراند و از این فرصت جبری که زمانه برای وی فراهم کرده بود، مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کند و به بالاترین درجه معنویت و حتی قداست برسد.

وی در این دوران ـ که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست ـ علیرغم افسردگی و غمزدگی، توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد. این انزوا و ترک تألیف و تدریس ادامه داشت تا اینکه در مراحل کشف و شهود غیبی، دستور یافت که بسوی جامعه برگردد و دست به تألیف و تدریس و نشر و پخش مکتب و یافتههای خود نماید.

دوران سکوت و انزوای او اگر در حدود پنج سال باشد وی در حدود سال (1015 هـ / 1607 م) سکوت را شکسته و قلم بدست گرفته و به تألیف چند کتاب از جمله کتاب بزرگ و دائرةالمعارف فلسفی خود بنام اسفار[2] پرداخته و بخش اول آنرا در مباحث وجود به پایان برده است.

وی تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به شیراز باز نگشت و در شهر قم ماند و در آن شهر حوزه فلسفی بوجود آورد و شاگردان بسیاری را پرورش داد و در تمام این مدت به نوشتن کتب معروف خود مشغول بود یا رسالههایی در پاسخ فلاسفه همزمان خود مینوشت. دو تن از شاگردان معروف او بنام فیاض لاهیجی و فیض کاشانی هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند. شرح کتابهای او را در بخش مربوط به معرفی کتب یاد خواهیم کرد.

فایل ورد 72 ص

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد